هنر و ادبیات

                                     بسم الله الرحمن الرحیم       هست کلید در گنج حکیم 

در این وبلاگ، جدید ترین مطالب دنیای هنر وادبیات وجود دارد و شما با عضویت در این وبلاگ هم به خود و هم به من کمک کنید و من به شما نیازمندم 

ما را از کمک های خود بی بهره مسازید... سید یوسف موسوی.

                                    در نیابد حال پخته هیچ خام      پس سخن کوتاه باید والسلام                                                            

نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1398برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

مجموعه ای از زیباترین فونت های فارسی شامل: نوشتاری رسمی و نستعلیق و فانتزی مخصوص طراحان. در این مجموعه بیش از ۱۰۰فونت منتخب فارسی موجود می باشد. فونت نستعلیغ با نام Iran Nastaliq عرضه گردیده و به صورت استاندارد یونیکد طراحی شده است و می توان از آن در تمام نرم افزار هایی که یونیکد را پشتیبانی میکنند مانند ( اینترنا اکسپلوره. مایکروسافت آفیس . اتوکد . فتوشاپ خاورمیانه و غیره ) همانند دیگر فونت های فارسی به راحتی استفاده نمود.


دریافت فایل برنامه ( 7.77 مگابایت )


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 دی 1398برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

 
Mona Lisa, by Leonardo da Vinci, from C2RMF retouched.jpg
نگارگر لئوناردو داوینچی
سال خلق ۱۵۰۳ تا ۱۵۰۶
تکنیک رنگ روغن روی چوب
اندازه‌ها ۷۷×۵۳ سانتیمتر
مالک موزه لوور، پاریس

تابلوی مونالیزا اثر لئوناردو داوینچی، شاخص‌ترین اثر هنری در موزه لوور است.

مونالیزا که به لبخند ژوکوند نیز شهرت دارد، نام یکی از معروف‌ترین تابلوهای نقاشی لئوناردو داوینچی هنرمند مشهور ایتالیایی است که با رنگ روغن بر روی صفحه چوب سپیدار نقاشی شده‌است.

این اثر استثنایی در طول تاریخ چندین بار ربوده شده، و با این‌که بیش از ۵۰۰ سال از زمان خلقش می‌گذرد اما آسیب چندانی ندیده‌است. مونالیزا هم اکنون در تملک دولت فرانسه می باشد و در موزه لوور در پاریس نگهداری می‌شود.

تابلوی مشهور لبخند ژوکوند به دلیل لبخند بسیار مرموز مونالیزا و همچنین سبک نوین نقاشی لئوناردو داوینچی در آن زمان، به شهرت جهانی رسید. گفته شده‌است که داوینچی سفارش نقاشی این اثر را بین سال‌های ۱۵۰۳ تا ۱۵۰۶ دریافت کرد، اما آن را به موقع تحویل نداد و چند بار آن را عوض کرد.

ریشه تاریخی

لئوناردو داوینچی نقاشی مونالیزا را در 1503 یا 1504 در فلورانس آغاز کرد . به گفته جورجيو واساري ، يكي از هم دوره اي هاي داوينچي " او پس از چهار سال تاخير نقاشي را نا تمام رها كرد .شناخته شده است که چنین رفتاری در بسیاری از نقاشی های لئوناردو شایع است که بعدها در زندگی اش ابراز پشیماني مي كند : " ... هرگز يك كار را به پايان نرساندم ... " تصور می شود که او همچنان به کار بر روی مونا لیزا به مدت سه سال پس از اينكه به فرانسه نقل مکان کرد تا مدت کوتاهی قبل از او مرگش در سال 1519 ادامه داد تا آن را به پایان رساند .

از تاریخ این چنین بر می‌آید که فردی بنام فرانسیسکو بارتولومئو  از اشراف شهر فلورانس از داوینچی خواسته است که پرتره همسر سوم خود یعنی لیزا آنتونیو ماریا  را برای او نقاشی کند. داوینچی نزدیک به چهار سال روی این اثر هنر کار کرد و پس از اتمام نقاشی در سال ۱۵۰۷ این تابلوی زیبا را به فرانسیسکو نفروخت، فلورانس را ترک کرد و آنرا نزد خود نگاه داشت.

برخی معتقد هستند از آنجایی که لئوناردو تابلو را تمام نکرده بود آنرا به فرانسیسکو نفروخت و بسیاری دیگر معتقد هستند که لئوناردو عاشق این تابلو بود.

داوینچی در سال ۱۵۱۶ هنگامی که تابلو مونالیزا را در چمدان‌های خود داشت وارد فرانسه می‌شود و آن‌را به پادشاه وقت فرانسه فرانسیس اول  می فروشد. پس از آن به مرور زمان این اثر زیبا در شهرهای مختلف فرانسه نقل مکان می‌کند تا اینکه پس از انقلاب فرانسه، مونالیزا موزه لوور را به‌عنوان خانه خود انتخاب می‌کند.

ناپلئون آن‌را از موزه برمی دارد و به اطاق خواب خصوصی خود می‌برد ولی پس از تبعید ناپلئون این اثر دوباره به لوور بازگردانده می‌شود.

جای خالی مونالیزا بر روی دیوار، لوور

در ۲۱ اوت سال ۱۹۱۱ تابلو مونالیزا توسط یک دزد ایتالیایی دزیده می‌شود و به ایتالیا آورده می‌شود. پس از گذشت دو سال این تابلو در زادگاه خود یعنی فلورانس دیده می‌شود و پس از انجام برخی فعالیت‌های اداری و قانونی تابلو دوباره به لوور بازگردانده می‌شود.

در سال ۱۹۵۶ شخصی اقدام به پاشیدن اسید به قسمت پایینی تابلو نمود که مرمت آن سال‌ها به طول انجامید. در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی شهرهای نیویورک، توکیو و مسکو میزبان این تابلو بودند.

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

زندگینامه نیمایوشیج
زندگینامه نیمایوشیج

 
علی اسفندیاری یا علی نوری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ [۱] خورشيدی در دهکده یوش استان مازندران - درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸ [۲] خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.

کودکی

نیما در سال ۱۲۷۴ هجری خورشیدی درروستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیم‌خان اعظام‌السلطنه متعلق به خانواده‌ای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گله‌داری مشغول بود.[۳] پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسب‌سواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.[۴]
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را شکنجه می‌داد و در کوچه باغ‌ها دنبال نیما می‌کرد.[۵]

اقامت در تهران

دوازده ساله بود که به همراه خانواده تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچه‌ها کناره‌گیری می‌کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم‌هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌لویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.[۶] بیکاری وی باعث شد تا افکار گوناگون به ذهنش هجوم آورد از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. [۷] در همین زمان (سال ۱۳۰۵) با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد.[۸]
درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت.[۹] در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد.[۱۰] وی که در این زمان به دلیل بی‌کاری خانه‌نشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی می‌اندیشید اما چیزی منتشر نمی‌کرد.[۱۱]

ترک تهران

به سال ۱۳۰۷ خورشیدی محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در این‌جا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش می‌کرد که چرا درآمدی ندارد.[۱۲]او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.

تغییر نام

علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناس‌نامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده است.[۱۳]

آغاز شاعری

نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند.[۱۴] این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت.

آثار نیما

منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شده است. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کرده است و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداخته است.[۱۵] بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد می‌کند.[۱۶] چنان که خطاب به حافظ می‌گوید:
نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسأله‌گو افکاری اجتماعی را بیان می‌کند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری می‌کند و هنوز راه خود را پیدا نکرده است. [۱۷] با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت.[۱۸] ای شب نیز در هفته‌نامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.[۱۹]

زندگی شخصی

نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند. [۲۰]پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و می‌خواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت.[۲۱] نیما صفورا را هنگام آب‌تنی در رودخانه دیده بود. این منظره شاعرانه و شکست عشق پیشین الهام‌بخش او در سرودن افسانه بود.[۷]
سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود.[۲۲] حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در امریکا زندگی می‌کند. شراگیم در سال ۱۳۲۴ خورشیدی به دنیا آمد.[۲۳] آه‍و و پ‍رن‍ده‌ه‍ا

خانه نیما

خانه پدری نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می‎رسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث‎فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شده است و حفاظت می‎شود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.

مرگ

نیما در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجت‎الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته است.

کتاب‌شناسی

اشعار
• قصه رنگ پریده
• منظومه نیما
• خانواده سرباز
• ای شب
• افسانه
• مانلی
• افسانه و رباعیات
• ماخ اولا
• شعر من
• شهر شب و شهر صبح
• ناقوس قلم انداز
• فریاد های دیگر و عنکبوت رنگ
• آب در خوابگه مورچگان
• مانلی و خانه سریویلی
• مرقد آقا (داستان)
• کندوهای شکسته (داستان)
• آهو و پرنده‌ها (شعر و قصه برای کودکان)
• توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
آثار تحقیقی، نامه‌ها و یادداشت‌ها
• دونامه
• ارزش احساسات
• تعریف و تبصره و یاددااشت های دیگر
• دنیا خانه من است
• نامه های نیما به همسرش - عالیه جهانگیر
• حرف های همسایه
• کشتی توفان
• مجموعه کامل اشعار(تدوین توسط سیروس طاهباز)
آثار درباره نیما
• مهدی اخوان ثالث، بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج
• مهدی اخوان ثالث، عطا و لقای نیما یوشیج
• شاپور جورکش، بوطیقای شعر نو
• بهمن شارق، نیما و شعر فارسی، بررسی و نقد آثار نیما یوشیج
• حسین صمدی، کتابشناسی نیما
• سیروس طاهباز و محمدرضا لاهوتی، یادمان نیما یوشیج
• محمد عبدعلی، فرهنگ واژگان و ترکیبات اشعار نیما یوشیج
• محمود فلکی، نگاهی به شعر نیما
• حمید حسنی، موسیقی شعر نیما (تحقیقی در اوزان و قالب‌های شعریِ نیمایوشیج)
• سیروس طاهباز،کماندار بزرگ کوهساران: زندگی و شعر نیما یوشیج
• محمد حقوقی، نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعر‌های برگزیده تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها
• سعید حمیدیان،داستان دگردیسی: روند دگر گونیهای شعر نیما یوشیج
• سیاوش کسرایی، در هوای مرغ آمین: نقد‌ها، گفت و گوها و داستان ها
• محمدعلی شهرستانی، عمارت دیگر (معنی شعر نیما) در پنج بخش
• تقی پورنامداریان، خانه‌ام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد
• عطاءالله مهاجراني، افسانة نيما

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

زندگینامه : میرعمادالحسنی سیفی (961 – 1024)

هنر > خوشنویسی  - همشهری آنلاین:
میرعمادالحسنی سیفی در سال 961ه.ق در قزوین چشم به جهان گشود.

نام پدرش را بیشتر تذکره نویسان ابراهیم ذکر کرده اند که از کارگزاران کتابخانه دربار صفویه درقزوین بوده است.

نسبت سیادت میر را همه تذکره نویسان جز معدودی "حسنی" دانسته‌اند که از خاندان معروف"سیفی قزوینی" و در دستگاه های دولتی صفوی مصدر کتابداری و استیفاء ودارای پایه بلند بوده‌اند و از جمله نام حسن علی سیفی جدمیر را نام برده‌اند که او نیز منشی و خوشنویس بوده است.

میرملقب به "عمادالملک" بوده و این که افرادی عنوان کرده اند که او خود را به واسطه عمادالملک، یکی از بزرگان دربار صفوی و حامی وی، عماد نامیده است، صحیح نیست.

بلکه عمادالملک لقب شخص میرعماد بوده چنانکه بعضی از قطعات خود را نیز بااین لقب رقم کرده است و در واقع این لقب نشانه اشتهار وی در خوشنویسی است.

میرعماد طفولیت خود را درقزوین به تحصیل مقدمات علوم و آموختن خطاطی گذرانید، نخستین معلمین خط او را "عیسی رنگ کار" و "مالک دیلمی" دانسته‌اند که در صحت آنها تردید است و سپس برای گرفتن تعلیم از ملامحمدحسین تبریزی که از خوشنویسان بزرگ آن زمان بود، از قزوین به تبریز رفت و چندی با ارادات به فراگرفتن رموز خط نزد وی مشغول شد و در این زمان بود که با علیرضا عباسی از خوشنویسان برجسته دوره صفویه که وی نیز در محضر ملا تعلیم می دید، آشنا شد.

میر سال ها نزد استاد با ریاضت تمام به مشق پرداخت تا آن که روزی قطعه‌ای از خطوط خود را به وی نشان داد، ملا چون آن را دید به میر گفت: "اگر چنین توانی نوشت، بنویس و گرنه قلم فرو گذار".

چون میر به استاد گفت که آن را خود نوشته‌ام و قطعاتی دیگر نیز به وی ارائه کرد، محمدحسین قطعه و روی او را بوسید و گفت:"امروز استاد خوشنویسانی".

همین سخن در حکم جواز و تصدیق تکمیل حسن خط میرعماد شد. پس از آن میر به سیر آفاق پرداخت و به روایتی به خاک عثمانی و حجاز سفر کرد و دراستامبول مورد محبت دولت عثمانی قرارگرفت و شاگردانی از فرزندان اعیان و اشراف را نیز تربیت کرد.

آنگاه به ایران و قزوین بازگشت و به توصیه ملامحمدحسین درخطوط استادان در گذشته تامل می کرد و قطعاتی از سلطانعلی مشهدی، میرعلی هروی، میرعلی تبریزی، مالک دیلمی و ...را گرد آورده و از روی آنها مشق می‌کرد.

در همین دوران میر، قطعاتی از باباشاه اصفهانی را به دست آورد و شیفته خط وی شد.

این امر باعث شد که به درک محضر باباشاه مشتاق شود، به همین منظور سفری کوتاه به اصفهان کرده و به حضور باباشاه رسید و چندی از صفای باطن این خطاط ارجمند بهره مند شد.

باباشاه درهنگام بازگشت میربه قزوین نسخه ای از "رساله آداب المشق" خود را که چکیده تجاربش بود به وی داد.

او سرآمد همه خوشنویسان نستعلیق نویس در تمام ادوار است و حد زیبایی این خط را به سرحد اعجاز رسانیده و در این هنر به جایی رسید که رونق بازار دیگر استادان را شکست.

میر در لطافت قلم و قدرت کتابت ید بیضایی می کرد و خط وی بدون اصلاح هم استوار و هم خوش اندام است اما شهرت میر، به اوج رسانیدن چلیپا است به طوری که با قدرت بی نهایت یک چلیپا را چندین بار شبیه به هم می‌نوشته است.

به این معنی که وی در تطبیق کلمات واحد و هماهنگی و تطابق آنها با همدیگر مساعی بسیار به کار برده است.

در واقع میرعماد شکل کلمات و حروف را به یک سلامت و تکامل نسبی رسانید و به خود جرات داد کرسی قوس را برای چلیپا تعریف و اجرا کند و کرسی بندی را نیز اصلاح کند.

شیوایی خط و شهرت جهانگیر میر، به جایی رسید که موضوع شعر شعرا شد و قطعات متعددی در وصف خط وی سروده شد.

تحفه الاحرار جامی، گلشن راز شیخ محمود شبستری، دیوان حافظ، گلستان سعدی، نسخه دیگری از گلستان و در حاشیه آن بوستان، تکمله النفحات عبدالغفور لاری،ضمیمه نفحات الانس جامی به خط ضیاءالدین قزوینی، دونسخه دیگر بوستان، مثنوی گوی و چوگان عارفی، تحفه الملوک، الاسماءالحسنی، سبحه الابرار جامی از کتاب‌های او هستند.

از میرعماد خط جلی کمتر دیده شده است تنها کتیبه ای با رقم میر در تکیه قبرستان تخت فولاد اصفهان است که در اتاقی مجاور آرامگاه مرحوم میرابوالقاسم میرفندرسکی اکنون موجود است.

چون این کتیبه بر روی گچ تعبیه شده به تدریج محو و فرسوده شده است و در تعمیر آن درست دقت نشده و به اثر، لطمه وارد آمده است.

این کتیبه به قلم دو دانگی کتیبه، غزل معروف حافظ با این مطلع است: روضه خلدبرین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است ورقم صریح میرعماد الحسنی را دارد.

میرعماد در مدت 10 سال اقامت خود در اصفهان ده ها شاگرد تربیت کرد که در آن میان بعضی از استادان زبردست شدند از جمله نورالدین محمد لاهیجانی، عبدالرشید دیلمی (خواهرزاده وی)، میر ابراهیم و گوهر‌شاد (فرزندان وی)، میرمحمدعلی (داماد وی) ابوتراب اصفهانی، عبدالجبار اصفهانی (فرزند ابوتراب)، محمدصالح خاتون آبادی، درویش عبدی بخارایی و... .

هر یک از این شاگردان در تاریخ خوشنویسی نستعلیق مقامی ارجمند دارند.

نوشته شده در تاريخ جمعه 25 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر كسی كو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوشحالان شدم

هر كسی از ظن خود شد یار من
و ز درون من نجست اسرار من

سرّ من از ناله من دور نیست
لیك چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیك كس را دید جان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر كه این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد

نی حریف هرکه از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

سیر، یک روز طعنه زد به پیاز

 که تو مسکین چقدر بد بويي

 گفت، از عیب خویش بی‌خبری

 زان ره از خلق، عیب میجويی

 گفتن از زشترويی دگران

 نشود باعث نکورويی

 تو گمان میکنی که شاخ گلی

 بصف سرو و لاله میرويی

 یا که همبوی مشک تاتاری

 یا ز ازهار باغ مینويی

 خویشتن، بی سبب بزرگ مکن

 تو هم از ساکنان این کويی

 ره ما، گر کج است و ناهموار

 تو خود، این ره چگونه میپويی

 در خود، آن به که نیکتر نگری

 اول، آن به که عیب خود گويی

 ما زبونیم و شوخ جامه و پست

 تو چرا شوخ تن نمیشويی

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

.

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |


یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در كوچه ی لیلا نشست



سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای



جام لیلا را به دستم داده ای

واندر این بازی شکستم داده ای



نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی



خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن



مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو . . . من نیستم



گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم



سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی



عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم



کردمت آواره ی صحرا ، نشد

گفتم عاقل می شوی ، اما نشد



سوختم در حسرت یک یا رب ات

غیر لیلا بر نیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی ،گفتم: بلی



مطمئن بودم به من سر میزنی

برحریم خانه ام در میزنی



حال، این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود



مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |

       بچه جون داد مکن ا لولو می یاد

            دادوفریاد مکن الولومی یاد

خفه شوالولو می یاد می بردت

درلب آب  روان  مـی دردت

لقمه لقمه سرپـامـی خـوردت

ازوطن یـاد مکن الولو مـی یاد

                                   بچه جون داد مکن الولو می یاد

به تو چه مـرده یکی زارع پیر

دخترانش همه مفلوک وصغیر

همه عـریـان وپـریشان وفقیر

فـکر اولاد مکن الولو مـی یاد

                                  بچه جون داد مکن الولو می یاد

به تو چه رنجبران درمحنند

اهل بـازار بـه بیت الحزنند

وقت مـردن فقرا بی کفنند

نوحه بنیادمکن الولو می یاد

                               بچه جون داد مکن الولو می یاد

نقل دیوانـه به جنگیر مگو

شده شاه پری تسخیر مگو

سیل غم گشته سرازیرمگو

تکیه بربادمکن الولو می یاد

                               بچه جون داد مکن الولو می یاد

طعنه بر مرشد وبقال مزن

سنگ برکله ی رمال مزن

حرف قصاب به بقال مزن

مدح قنادمکن الولو می یاد

                               بچه جون داد مکن الولومی یاد

ازبـزرگان همه تنقید مکن

یـادازرستم وجمشید مکن

ازوطن این همه تمجیدمکن

وصف اجدادمکن الولومی یاد

                               بچه جون داد مکن الولو می یاد

بـه توچه رفته  دیانت بـرباد

نیست خائف کسی ازروزمعاد

معصیت گشته دراین شهرزیاد

هیچ ایـراد مـکن الولو می یاد

                               بچه جون داد مکن الولومی یاد

تـو کجا صحبت صلحیه کجا

قـدرت نطق بـه عدلیه کجا

قـصـه آن زن عـلـویه کجا

جعل اسنادمکن الولو می یاد

                               بچه جون داد مکن الولو می یاد

                                                                     با اندکی تلخیص

نوشته شده در تاريخ جمعه 23 دی 1390برچسب:, توسط سید یوسف موسوی |