زندگینامه نیمایوشیج
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیاد ها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.
کودکی
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را شکنجه میداد و در کوچه باغها دنبال نیما میکرد.[۵]
اقامت در تهران
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سنلویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.[۶] بیکاری وی باعث شد تا افکار گوناگون به ذهنش هجوم آورد از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. [۷] در همین زمان (سال ۱۳۰۵) با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد.[۸]
درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت.[۹] در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد.[۱۰] وی که در این زمان به دلیل بیکاری خانهنشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی میاندیشید اما چیزی منتشر نمیکرد.[۱۱]
ترک تهران
تغییر نام
آغاز شاعری
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسههای مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامههایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت.
آثار نیما
نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسألهگو افکاری اجتماعی را بیان میکند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری میکند و هنوز راه خود را پیدا نکرده است. [۱۷] با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت.[۱۸] ای شب نیز در هفتهنامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.[۱۹]
زندگی شخصی
سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود.[۲۲] حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در امریکا زندگی میکند. شراگیم در سال ۱۳۲۴ خورشیدی به دنیا آمد.[۲۳] آهو و پرندهها
خانه نیما
مرگ
کتابشناسی
• قصه رنگ پریده
• منظومه نیما
• خانواده سرباز
• ای شب
• افسانه
• مانلی
• افسانه و رباعیات
• ماخ اولا
• شعر من
• شهر شب و شهر صبح
• ناقوس قلم انداز
• فریاد های دیگر و عنکبوت رنگ
• آب در خوابگه مورچگان
• مانلی و خانه سریویلی
• مرقد آقا (داستان)
• کندوهای شکسته (داستان)
• آهو و پرندهها (شعر و قصه برای کودکان)
• توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
آثار تحقیقی، نامهها و یادداشتها
• دونامه
• ارزش احساسات
• تعریف و تبصره و یاددااشت های دیگر
• دنیا خانه من است
• نامه های نیما به همسرش - عالیه جهانگیر
• حرف های همسایه
• کشتی توفان
• مجموعه کامل اشعار(تدوین توسط سیروس طاهباز)
آثار درباره نیما
• مهدی اخوان ثالث، بدعتها و بدایع نیما یوشیج
• مهدی اخوان ثالث، عطا و لقای نیما یوشیج
• شاپور جورکش، بوطیقای شعر نو
• بهمن شارق، نیما و شعر فارسی، بررسی و نقد آثار نیما یوشیج
• حسین صمدی، کتابشناسی نیما
• سیروس طاهباز و محمدرضا لاهوتی، یادمان نیما یوشیج
• محمد عبدعلی، فرهنگ واژگان و ترکیبات اشعار نیما یوشیج
• محمود فلکی، نگاهی به شعر نیما
• حمید حسنی، موسیقی شعر نیما (تحقیقی در اوزان و قالبهای شعریِ نیمایوشیج)
• سیروس طاهباز،کماندار بزرگ کوهساران: زندگی و شعر نیما یوشیج
• محمد حقوقی، نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده تفسیر و تحلیل موفق ترین شعرها
• سعید حمیدیان،داستان دگردیسی: روند دگر گونیهای شعر نیما یوشیج
• سیاوش کسرایی، در هوای مرغ آمین: نقدها، گفت و گوها و داستان ها
• محمدعلی شهرستانی، عمارت دیگر (معنی شعر نیما) در پنج بخش
• تقی پورنامداریان، خانهام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد
• عطاءالله مهاجراني، افسانة نيما
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر كسی كو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوشحالان شدم
هر كسی از ظن خود شد یار من
و ز درون من نجست اسرار من
سرّ من از ناله من دور نیست
لیك چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیك كس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر كه این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
همچو نی زهری و تریاقی که دید
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید
نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
پس سخن کوتاه باید والسلام
سیر، یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بويي
گفت، از عیب خویش بیخبری
زان ره از خلق، عیب میجويی
گفتن از زشترويی دگران
نشود باعث نکورويی
تو گمان میکنی که شاخ گلی
بصف سرو و لاله میرويی
یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینويی
خویشتن، بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کويی
ره ما، گر کج است و ناهموار
تو خود، این ره چگونه میپويی
در خود، آن به که نیکتر نگری
اول، آن به که عیب خود گويی
ما زبونیم و شوخ جامه و پست
تو چرا شوخ تن نمیشويی
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در كوچه ی لیلا نشست
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
واندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو . . . من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا ، نشد
گفتم عاقل می شوی ، اما نشد
سوختم در حسرت یک یا رب ات
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی ،گفتم: بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
برحریم خانه ام در میزنی
حال، این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
بچه جون داد مکن ا لولو می یاد
دادوفریاد مکن الولومی یاد
خفه شوالولو می یاد می بردت
درلب آب روان مـی دردت
لقمه لقمه سرپـامـی خـوردت
ازوطن یـاد مکن الولو مـی یاد
بچه جون داد مکن الولو می یاد
به تو چه مـرده یکی زارع پیر
دخترانش همه مفلوک وصغیر
همه عـریـان وپـریشان وفقیر
فـکر اولاد مکن الولو مـی یاد
بچه جون داد مکن الولو می یاد
به تو چه رنجبران درمحنند
اهل بـازار بـه بیت الحزنند
وقت مـردن فقرا بی کفنند
نوحه بنیادمکن الولو می یاد
بچه جون داد مکن الولو می یاد
نقل دیوانـه به جنگیر مگو
شده شاه پری تسخیر مگو
سیل غم گشته سرازیرمگو
تکیه بربادمکن الولو می یاد
بچه جون داد مکن الولو می یاد
طعنه بر مرشد وبقال مزن
سنگ برکله ی رمال مزن
حرف قصاب به بقال مزن
مدح قنادمکن الولو می یاد
بچه جون داد مکن الولومی یاد
ازبـزرگان همه تنقید مکن
یـادازرستم وجمشید مکن
ازوطن این همه تمجیدمکن
وصف اجدادمکن الولومی یاد
بچه جون داد مکن الولو می یاد
بـه توچه رفته دیانت بـرباد
نیست خائف کسی ازروزمعاد
معصیت گشته دراین شهرزیاد
هیچ ایـراد مـکن الولو می یاد
بچه جون داد مکن الولومی یاد
تـو کجا صحبت صلحیه کجا
قـدرت نطق بـه عدلیه کجا
قـصـه آن زن عـلـویه کجا
جعل اسنادمکن الولو می یاد
بچه جون داد مکن الولو می یاد
با اندکی تلخیص
نگارگر | لئوناردو داوینچی |
---|---|
سال خلق | ۱۵۰۳ تا ۱۵۰۶ |
تکنیک | رنگ روغن روی چوب |
اندازهها | ۷۷×۵۳ سانتیمتر |
مالک | موزه لوور، پاریس |
مونالیزا که به لبخند ژوکوند نیز شهرت دارد، نام یکی از معروفترین تابلوهای نقاشی لئوناردو داوینچی هنرمند مشهور ایتالیایی است که با رنگ روغن بر روی صفحه چوب سپیدار نقاشی شدهاست.
این اثر استثنایی در طول تاریخ چندین بار ربوده شده، و با اینکه بیش از ۵۰۰ سال از زمان خلقش میگذرد اما آسیب چندانی ندیدهاست. مونالیزا هم اکنون در تملک دولت فرانسه می باشد و در موزه لوور در پاریس نگهداری میشود.
تابلوی مشهور لبخند ژوکوند به دلیل لبخند بسیار مرموز مونالیزا و همچنین سبک نوین نقاشی لئوناردو داوینچی در آن زمان، به شهرت جهانی رسید. گفته شدهاست که داوینچی سفارش نقاشی این اثر را بین سالهای ۱۵۰۳ تا ۱۵۰۶ دریافت کرد، اما آن را به موقع تحویل نداد و چند بار آن را عوض کرد.
ریشه تاریخی
لئوناردو داوینچی نقاشی مونالیزا را در 1503 یا 1504 در فلورانس آغاز کرد . به گفته جورجيو واساري ، يكي از هم دوره اي هاي داوينچي " او پس از چهار سال تاخير نقاشي را نا تمام رها كرد .شناخته شده است که چنین رفتاری در بسیاری از نقاشی های لئوناردو شایع است که بعدها در زندگی اش ابراز پشیماني مي كند : " ... هرگز يك كار را به پايان نرساندم ... " تصور می شود که او همچنان به کار بر روی مونا لیزا به مدت سه سال پس از اينكه به فرانسه نقل مکان کرد تا مدت کوتاهی قبل از او مرگش در سال 1519 ادامه داد تا آن را به پایان رساند .
از تاریخ این چنین بر میآید که فردی بنام فرانسیسکو بارتولومئو از اشراف شهر فلورانس از داوینچی خواسته است که پرتره همسر سوم خود یعنی لیزا آنتونیو ماریا را برای او نقاشی کند. داوینچی نزدیک به چهار سال روی این اثر هنر کار کرد و پس از اتمام نقاشی در سال ۱۵۰۷ این تابلوی زیبا را به فرانسیسکو نفروخت، فلورانس را ترک کرد و آنرا نزد خود نگاه داشت.
برخی معتقد هستند از آنجایی که لئوناردو تابلو را تمام نکرده بود آنرا به فرانسیسکو نفروخت و بسیاری دیگر معتقد هستند که لئوناردو عاشق این تابلو بود.
داوینچی در سال ۱۵۱۶ هنگامی که تابلو مونالیزا را در چمدانهای خود داشت وارد فرانسه میشود و آنرا به پادشاه وقت فرانسه فرانسیس اول می فروشد. پس از آن به مرور زمان این اثر زیبا در شهرهای مختلف فرانسه نقل مکان میکند تا اینکه پس از انقلاب فرانسه، مونالیزا موزه لوور را بهعنوان خانه خود انتخاب میکند.
ناپلئون آنرا از موزه برمی دارد و به اطاق خواب خصوصی خود میبرد ولی پس از تبعید ناپلئون این اثر دوباره به لوور بازگردانده میشود.
در ۲۱ اوت سال ۱۹۱۱ تابلو مونالیزا توسط یک دزد ایتالیایی دزیده میشود و به ایتالیا آورده میشود. پس از گذشت دو سال این تابلو در زادگاه خود یعنی فلورانس دیده میشود و پس از انجام برخی فعالیتهای اداری و قانونی تابلو دوباره به لوور بازگردانده میشود.
در سال ۱۹۵۶ شخصی اقدام به پاشیدن اسید به قسمت پایینی تابلو نمود که مرمت آن سالها به طول انجامید. در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی شهرهای نیویورک، توکیو و مسکو میزبان این تابلو بودند.
زاهدی از جهت قربان(برای قربانی کردن)گوسپندی خرید. در راه طایفه ی طراران(دزدان)بدیدند.طمع دربستند و با یک دیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند بستانند.پس یک تن به پیش او در آمد و گفت:این سگ را کجا می بری؟ دیگری گفت:این مرد عزیمت شکار می دارد که سگ در دست گرفتهاست؟سوم بدو پیوست و گفت:او در کسوت اهل صلاح است اما زاهد نمی نماید;که زاهدان با سگ بازی نکنندو دست و جامه ی خود را از آسیب او صیانت واجب ببینند.
از این نسق هر چیز می گفتند تا شکی در دل زاهد افتادو خود را در آن متهم گردانید و گفتکه شاید بود که فروشنده ی این ،جادو بوده است و چشم بندیکرده. در جمله گوسپند را بگذاشت و برفت و آن جماعت بگرفتند و ببردند!
کلیله و دمنه
میرزا محمدرضا فرزندمحمدرحیم بیگی درسال1245هجری قمری درکوهپایههای زاگرس حوالی جنوب کرمانشاه دیده به جهان گشود.
پدرش سرداروسردسته سواره فوج کلهر وبرادرش نوروز علی بیگ در میان ایل قائم مقام پدر بود.
ایام نوجوانی رضا بیگ به مقتضای ایلی و خانوادگی به آموختن فنون رزم، تیراندازی وسواری گذشت ومردی قویهیکل وخوشبنیه شد.اما دریکی ازدرگیری های ایل زخمی برداشت که تا اواخر عمر باعث کم شنوایی او شد.
رضابیگ به سبب میل و قریحه شخصی واستعداد ذاتی و رغبتی که به مشق خط داشت و تاحدی نیز این هنر را نزد هنرمندان ایل آموخته بود، به تهران هجرت کرد ونزد میرزامحمد خوانساری به شاگردی ومشق پرداخت.
آنجابودکه رضابیگ به میرزا رضا معروف شد.پس از درگذشت استاد، میرزا رضا ازروی خطوط "میرعماد"مشق می کرد؛ چنان که گویند برای این کار به اصفهان رفت تا ازروی کتیبه معروف میرعماددر تکیه میرفندرسکی مشق کند.
میرزا چون در خط نستعلیق شهرت یافت، ناصرالدین شاه قاجارکه به تشویق هنرمندان تمایل داشت، وی رااحضارکرد و گاهی نیز نزد او تعلیم می گرفت.
همچنین ناصرالدین شاه از میرزا خواست تا دروزارت انطباعات به کارکتابت مشغول شود،اما از آنجا که وی مردی آزادمنش بود، نپذیرفت و در خواست شاه را که غیرمستقیم چندین بار از طریق رجالش بیان می شد رد کرد وفقط هنگامی که اعتمادالسلطنه (وزیرانطباعات) کتابتی را به وی ارجاع میداد، میپذیرفت وبه حقالکتابه آن قانع بود.
میرزا تنها یک بار حاضر شد دردستگاه دولتی شغلی داشته باشد وآن هنگامی بود که ناصرالدین شاه به سفردوم خودبه خراسان میرفت، میرزاهم که شوق زیارت آستان امام رضا(ع)راداشت پذیرفت تاباآنها همراه شود.
او در طول این سفرروزنامه"وقایع اردوی همایونی"وهمچنین روزنامه"وقایع اتفاقیه"راکتابت وباوسایلی که همراه داشت به چاپ سنگی نشرمی کرد.
میرزاعلاوه بر آزادمنشی، مردی درویش منش وبی اعتنابه مال ومنال دنیا بودوزندگی بسیارسادهای داشت.
به گفته عبدالله مستوفی درآمدمیرزا از تعلیم چند شاگرد که به مجلس او میآمده اند و چند شاگرد دیگر که خودمیرزا به خانه آنها میرفته وچاپ نویسی تامین میشده که به ندرت در ماه 20تومان بوده است.
میرزا برای مشق کردنش خود را محصور وضعیت نمیکرد - چنان که میدانیم، خوشنویسان معمولاً برای آفریدن آثار خود، وضعیت و فضای خاصی اختیار میکنند؛ مثلاً حتماً با اسباب و وسایل مخصوص خود کار میکنند و در مکانی مانوس می نشینند؛ به گونهای که اگر این شرایط نباشد، خوشنویس نیز دچار مشکل میشود - در واقع میرزا در هر وضعیتی حتی در سفرو با مرکب غلیظ چاپ به هنر آفرینی میپرداخت.
مرکز قلم میرزادر نستعلیق، در کتابت و مشقی بوده است. او در نوشتن، آن قدر قدرت داشت که تمام کلمه را بدون براشتن قلم از روی کاغذ مینوشت که در چاپنویسی این کار لازم بوده است.
البته او شکسته نستعلیق و تعلیق را نیز خوب مینوشته است؛ اما گویا ابهت کلمات و قواعد نستعلیق باعث شده که او زیاد به شکسته نویسی نپردازد.
از میرزا چلیپا کمتر دیده شده و آثاری که رقم صریح او را داشته باشد نیز کم است. این شاید که به سبب طبع بلند وی بوده که قطعه یا سیاه مشقی که رقم داشته باشد، از او موجود نیست و تنها اثر او که رقم دارد یک نسخه "فیض الدموع" است.
میرزا به شعر و شاعری نیز علاقه داشته و معانی شعر را خوب می فهمیده است. او شعر نیز میگفته و معروف است که هزار و پانصد بیت شعر دارد.
یکی از مهمترین تحولات زمان قاجار، ورود صنعت چاپ سنگی به کشور بود که تاثیر بسیاری زیادی بر جامعه فرهنگی آن زمان گذاشت و قدمهای نخست تبدیل جامعه سنتی ایران به جامعهای صنعتی با ورود این صنعت برداشته شد.
در واقع، متحول شدن سطح فرهنگی کشور، پیدایش مدارس جدید و این که کتاب و کتابت باید در دسترس همگان قرار میگرفت و همچنین چاپ و چاپ نویسی روزنامه و مطبوعات عواملی بودند که نیاز جامعه را به صنعت چاپ کاملاً نشان میدادند.
در این شرایط، خوشنویس ناچار بود که به تندی کار کتابت را برای چاپ (مثلاً روزنامه) آماده سازد.
در این شرایط بود که میرزا رضا کلهر به عنوان بزرگترین نوآوردر خط نستعلیق به همراهی با صنعت چاپ قدم برداشت.
میرزا به تغییراتی اساسی در خوشنویسی دست زد تا بتواند در زمان کم و با سرعت، کار کتابت را انجام داده، برای چاپ آماده کند.
در واقع، تغییرات او در خوشنویسی باعث پیدایش مکتبی جدید شد که بعدها با نام خودش یعنی "مکتب کلهری" شهرت یافت.
تغییراتی که میرزا در خط به وجود آورد، زاده دو عامل مهم بود: یکی سرعت و دیگری شرایط چاپ نویسی.
میرزا باید در مدت کمی با مرکب به اصطلاح لجن چاپ که بسیار غلیظ و چسبناک بود بر روی کاغذهای چاپ کتابت میکرد.
شاگرد پذیری میرزا رضا کلهر بسیار مشکل بوده است؛ یعنی به انتخاب خودش، آن هم با اصرار و التماس شاگردی را میپذیرفت.
از میان شاگردان وی، میرزا زین العابدین بن محمد شریفی قزوینی "ملک الخطاطین"، کاتب شهیر آقا سید مرتضی برغانی "میرخانی"، میرزا مرتضی نجم آبادی و سید محمود صدرالکتاب را میتوان نام برد.
اما از شاگردان مهم وی که مستقیماً شاگردیش را نکرد محمدحسین سیفی قزوینی، ملقب به "عماد الکتاب" است.
مرحوم عماد الکتاب با ذره بین بسیار بزرگی، خطوط و الگوها و برشهای میرزا را بزرگ کرده، روی آن کار می کرد.
میرزا رضا کلهر در وبای عام تهران در روز جمعه بیست و نهم مرداد ماه 1291 درگذشت و در تهران به خاک سپرده ش
میرعمادالحسنی سیفی در سال 961ه.ق در قزوین چشم به جهان گشود.
نام پدرش را بیشتر تذکره نویسان ابراهیم ذکر کرده اند که از کارگزاران کتابخانه دربار صفویه درقزوین بوده است.
نسبت سیادت میر را همه تذکره نویسان جز معدودی "حسنی" دانستهاند که از خاندان معروف"سیفی قزوینی" و در دستگاه های دولتی صفوی مصدر کتابداری و استیفاء ودارای پایه بلند بودهاند و از جمله نام حسن علی سیفی جدمیر را نام بردهاند که او نیز منشی و خوشنویس بوده است.
میرملقب به "عمادالملک" بوده و این که افرادی عنوان کرده اند که او خود را به واسطه عمادالملک، یکی از بزرگان دربار صفوی و حامی وی، عماد نامیده است، صحیح نیست.
بلکه عمادالملک لقب شخص میرعماد بوده چنانکه بعضی از قطعات خود را نیز بااین لقب رقم کرده است و در واقع این لقب نشانه اشتهار وی در خوشنویسی است.
میرعماد طفولیت خود را درقزوین به تحصیل مقدمات علوم و آموختن خطاطی گذرانید، نخستین معلمین خط او را "عیسی رنگ کار" و "مالک دیلمی" دانستهاند که در صحت آنها تردید است و سپس برای گرفتن تعلیم از ملامحمدحسین تبریزی که از خوشنویسان بزرگ آن زمان بود، از قزوین به تبریز رفت و چندی با ارادات به فراگرفتن رموز خط نزد وی مشغول شد و در این زمان بود که با علیرضا عباسی از خوشنویسان برجسته دوره صفویه که وی نیز در محضر ملا تعلیم می دید، آشنا شد.
میر سال ها نزد استاد با ریاضت تمام به مشق پرداخت تا آن که روزی قطعهای از خطوط خود را به وی نشان داد، ملا چون آن را دید به میر گفت: "اگر چنین توانی نوشت، بنویس و گرنه قلم فرو گذار".
چون میر به استاد گفت که آن را خود نوشتهام و قطعاتی دیگر نیز به وی ارائه کرد، محمدحسین قطعه و روی او را بوسید و گفت:"امروز استاد خوشنویسانی".
همین سخن در حکم جواز و تصدیق تکمیل حسن خط میرعماد شد. پس از آن میر به سیر آفاق پرداخت و به روایتی به خاک عثمانی و حجاز سفر کرد و دراستامبول مورد محبت دولت عثمانی قرارگرفت و شاگردانی از فرزندان اعیان و اشراف را نیز تربیت کرد.
آنگاه به ایران و قزوین بازگشت و به توصیه ملامحمدحسین درخطوط استادان در گذشته تامل می کرد و قطعاتی از سلطانعلی مشهدی، میرعلی هروی، میرعلی تبریزی، مالک دیلمی و ...را گرد آورده و از روی آنها مشق میکرد.
در همین دوران میر، قطعاتی از باباشاه اصفهانی را به دست آورد و شیفته خط وی شد.
این امر باعث شد که به درک محضر باباشاه مشتاق شود، به همین منظور سفری کوتاه به اصفهان کرده و به حضور باباشاه رسید و چندی از صفای باطن این خطاط ارجمند بهره مند شد.
باباشاه درهنگام بازگشت میربه قزوین نسخه ای از "رساله آداب المشق" خود را که چکیده تجاربش بود به وی داد.
او سرآمد همه خوشنویسان نستعلیق نویس در تمام ادوار است و حد زیبایی این خط را به سرحد اعجاز رسانیده و در این هنر به جایی رسید که رونق بازار دیگر استادان را شکست.
میر در لطافت قلم و قدرت کتابت ید بیضایی می کرد و خط وی بدون اصلاح هم استوار و هم خوش اندام است اما شهرت میر، به اوج رسانیدن چلیپا است به طوری که با قدرت بی نهایت یک چلیپا را چندین بار شبیه به هم مینوشته است.
به این معنی که وی در تطبیق کلمات واحد و هماهنگی و تطابق آنها با همدیگر مساعی بسیار به کار برده است.
در واقع میرعماد شکل کلمات و حروف را به یک سلامت و تکامل نسبی رسانید و به خود جرات داد کرسی قوس را برای چلیپا تعریف و اجرا کند و کرسی بندی را نیز اصلاح کند.
شیوایی خط و شهرت جهانگیر میر، به جایی رسید که موضوع شعر شعرا شد و قطعات متعددی در وصف خط وی سروده شد.
تحفه الاحرار جامی، گلشن راز شیخ محمود شبستری، دیوان حافظ، گلستان سعدی، نسخه دیگری از گلستان و در حاشیه آن بوستان، تکمله النفحات عبدالغفور لاری،ضمیمه نفحات الانس جامی به خط ضیاءالدین قزوینی، دونسخه دیگر بوستان، مثنوی گوی و چوگان عارفی، تحفه الملوک، الاسماءالحسنی، سبحه الابرار جامی از کتابهای او هستند.
از میرعماد خط جلی کمتر دیده شده است تنها کتیبه ای با رقم میر در تکیه قبرستان تخت فولاد اصفهان است که در اتاقی مجاور آرامگاه مرحوم میرابوالقاسم میرفندرسکی اکنون موجود است.
چون این کتیبه بر روی گچ تعبیه شده به تدریج محو و فرسوده شده است و در تعمیر آن درست دقت نشده و به اثر، لطمه وارد آمده است.
این کتیبه به قلم دو دانگی کتیبه، غزل معروف حافظ با این مطلع است: روضه خلدبرین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است ورقم صریح میرعماد الحسنی را دارد.
میرعماد در مدت 10 سال اقامت خود در اصفهان ده ها شاگرد تربیت کرد که در آن میان بعضی از استادان زبردست شدند از جمله نورالدین محمد لاهیجانی، عبدالرشید دیلمی (خواهرزاده وی)، میر ابراهیم و گوهرشاد (فرزندان وی)، میرمحمدعلی (داماد وی) ابوتراب اصفهانی، عبدالجبار اصفهانی (فرزند ابوتراب)، محمدصالح خاتون آبادی، درویش عبدی بخارایی و... .
هر یک از این شاگردان در تاریخ خوشنویسی نستعلیق مقامی ارجمند دارند.
در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شدو از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد.
در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.
در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مىآید که شاعر در این منظومه 28 صفحهاى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مىگیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان »گزیده دو دفتر شعر« از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مىشود. »
"آینه هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امینپور را بازتاب مىدهد؛ در این مرحله امینپور به درک روشنترى از شعر و ادبیات مىرسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشهاى مىدهد که در ساختارى نو عرضه مىشود. آینه هاى ناگهان، امینپور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مىکند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مىشود.
در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امینپور با عنوان "آینه هاى ناگهان 2"منتشر مىشود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتابهاى درسى به عنوان نمونه هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مىآید.
در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه هایى مىشود که زمزمه لبهاى پیر و جوان مىگردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امینپور نشان مىدهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما و... به دست چاپ مىسپارد که در سال 78 به بازار مىآید. "گلها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امینپور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپهاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبهرو شد.
دکتر قیصر امین پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد ، و هماکنون ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در دانشگاه تهران و الزهرا تدریس می کند وبه کارهاى پژوهشى مشغول است.
ویژگی سخن
در طلیعه دفتر "به قول پرستو" شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند:
چرا مردم قفس را آفریدند؟ ----- چرا پروانه را از شاخه چیدند؟
چرا پروازها را پر شکستند؟----- چرا آوازها را سر بریدند؟
قالبهای مورد علاقه همین پور عبارتند ار:چهارپاره – غزل – دو بیتی- قالب نیمایی- مثنوی
ویژگی های شعری
الف: مضمون بکر
هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد. (مثل شاعران سبک هندی)
ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است.
مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا- حضور لاله ها- لحظه شعر گفتن
ب: اندیشه های نو
یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند.
قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت.
در قطعه "راه بالا رفتن" این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.
ج: زبان امروزی
امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر "بال های کودکی" بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.
د: گوناگونی موضوعات
موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.
هـ: وزن
یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.
نمونه شعر
خلاصه خوبیها برای امام خمینی، از کتاب تنفس صبح
پیشانیت تنفس یک صبح است ----- صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها----- هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کمان عشق اهورایی----- از پشت شیشه دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان----- آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن----- ای آن که ارتفاع تو دور از ماست
قصیر امین پور، در حوزه ی شعر کودک و نوجوان نامی آشناست ولی مانند بعضی از شاعران، در حوزه ی شعر کودک مکث چندانی از خود نشان نداد و بیشتر توجه خود را به نوجوانان معطوف داشت. نمونه آثار او در بخش شعر نوجوان: مثل چشمه، مثل رود(1368)- به قول پرستو(1375)- تنفس صبح(1363)- در کوچه انقلاب (1363)
راز زندگی: از کتاب به قول پرستو- نشر زلال- چاپ اول 1375
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
آثار
1- تنفس صبح2- در کوچه آفتاب
3- مثل چشمه ، مثل رود
4- ظهر روز دهم
5- آینه های ناگهان
6- گلها همه آفتابگردانند
7- گزینه اشعار « مروارید »
8- بی بال پریدن
9- طوفان در پرانتز
10- به قول پرستو « مجموعه شعر نوجوان »
11-سنت و نو آوری در شعر معاصر
گنجینه اطلس خط
تحقیق در خطوط اسلامی
استاد حبیب الله فضائلی
انجمن خوشنویسان اصفهان
اين كتاب كه قبل از انقلاب منتشر شده جامع ترين كتاب در مورد خط و خوشنويسي ميباشد
فيلم انجمن خوشنويسان قديم
آلبوم يكعمر نستعليق
آلبوم فوق العاده زيبا و ناياب استاد اخوين كه در سال 1364 منتشر شده است و زيبنده هر آرشيو و كلكسيوني است
مرقع نگارستان
مجموعه نفيسي از آثار نابغه خوشنويسي ميرزا غلامرضا اصفهاني با كيفيت بسيار عالي
دي وي دي نفيس آموزش قلمتراشي، مجموعه ايست ارزشمند در زمينه تراش قلم براي هر خوشنويس
در كنار استادان كابلي، فلسفي، حيدري، بختياري، حجت الاسلام محمودي و اسماعيل نيكبخت زاويه قلمتراشي را صحيح و اصولي ياد بگيريد!
cd آلبوم خوشنويسي رقم مهر
بيش از ده قطعه از گزيده غزليات حافظ شيراز
بخط خوشنويسان معاصر ايران
بمناسبت بزرگداشت كنگره بزرگداشت خواجه شمس الدين حافظ شيرازي
+اتوران اختصاصي هنر ايراني
احوال و آثار و بيوگرافي استاد حميد عجمي